نویسنده: محمد رضا شمس

 
مردی خر و اسبی داشت. روزی با آنها از جاده‌ای می‌گذشت. خر به اسب گفت: «بارهای من خیلی سنگین‌اند. کمکم کن و کمی از بارهای مرا بیاور.»
اسب قبول نکرد. خر از خستگی از پای در آمد. مرد خر و بارش را روی اسب گذاشت.
اسب با خود گفت: «حقم است. این سزای کسی است که فقط به خودش فکر می‌کند.»
منبع مقاله :
شمس، محمدرضا، (1394)، افسانه‌های آن‌ور آب، تهران: نشر افق، چاپ اول.